عادل غلامی

ساخت وبلاگ
از قدیم گفته اند پشت سر هر مرد موفقی یک زن وجود دارد.این موضوع را بچه های متاهل والیبال ثابت کرده اند.والیبال این روزها بحث داغ همه مردم است. بحثی که با دو برد تیم ملی مقابل آمریکا داغ تر هم شد و امید صعود به مرحله بعد لیگ جهانی را در دوستداران این رشته ورزشی زنده کرد. سمیرا نایبی همسر عادل غلامی سرعتی زن تیم ملی والیبال کشورمان اما از کسانی است که پیش از این و حتی بعد از چهار باخت خارج از خانه تیم ملی و زمانی که خیلی ها انتقاد از تیم را شروع کرده بود.

و اما مصاحبه......

آشنایی شما چگونه بود؟
 
داستان آشنایی ما تقریبا به 9 سال پیش بر می گردد. در آن زمان خواهرم سه سالی بود که از طریق یکی از دوستان مان که بسکتبالیست بود و در تیم صنام هم خانه ای عادل بود، او را می شناخت و کاملا با او آشنا بود، تا اینکه یک روز با فامیل و دوستان مان که بیرون رفته بودیم، ایشان را دیدم و تقریبا 7 ماه بعد هم این آشنایی به ازدواج منجر شد.
 
و خواستگاریچطور بود؟
 
من با اکیپی از فامیل هر هفته جمعه ها به کوه، سینما یا گردش می رفتیم و عادل هم ما را همراهی می کرد یک روز طبق معمول قرار داشتیم، عادل که آن زمان بازیکن تیم پیکان بود، بازی داشت و نمی توانست در قرار ما حاضر شود. داشتم در سینما فیلم می دیدم که دیدم عادل اس ام اس زده با شما کار دارم و اگر می شود امشب شما را ببینم. از سینما که بیرون آمدم عادل هم خودش را رساند و گفت کار خیلی مهمی دارم. البته اولش خیلی حاشیه رفت و...
 
خجالتی است؟
 
آن موقع خجالتی بود، ولی حالا نه! درنهایت گفت قول می دهم شما را خوشبخت کنم و با همین جمله من منظورش را فهمیدم. اولش شوکه شدم. چون هر دو خیلی کم سن بودیم و من همیشه از اینکه زود ازدواج کنم فراری بودم و کسانی که زود ازدواج می کردند را مسخره می کردم و دقیقا همان شد که هرچیزی را مسخره کنی سرت می آید. البته از طرفی هم مادرم همیشه می گفت وقتی قسمت به سراغت می آید دهانت بسته می شود. من به این حرف می خندیدم. با ازدواج با عادل فهمیدم هم نباید کسی را مسخره کرد و هم نباید به حرفی خندید!
 
مگر چندساله بودید؟
 
من 18 سالم تمام شده بود و عادل 20 ساله بود.
 
در رفت و آمدهایی که پیش از آن داشتید انتظار این پیشنهاد را نداشتید؟
 
در دو سه ماه اول نه، ولی بعد از آن چون اخلاق های عادل را می شناختم و می دانستم که اهل کوه آمدن و ارتباطات اینجوری نیست برایم جالب بود که چرا این قدر پافشاری می کند که همیشه حضور داشته باشد. از طرفی هم همیشه پنج شنبه جمعه ها عادل به شمال می رفت و به خانواده اش سر می زد، اما بعد از یک مدتی نمی رفت و اینها باعث شد یک مقدار گوشم تیز شود و حدس بزنم که شاید چیزی باشد.
 
بعد با خانواده به خواستگاری آمد...
 
اول مامان و خواهر کوچک و خدابیامرز مادربزرگش آمدند که برای آشنایی بود و برنامه خواستگاری اصلی را برای چند وقت بعد گذاشتند.
 
خانواده ها در مورد سن و سال ایشان بحثی نداشتند؟
 
من پدر و مادری دارم که همیشه از بچگی ما را جوری تربیت کرده بودند که خودمان تصمیم گیرنده زندگی باشیم و روی پای خودمان بایستیم. در این مورد هم تنها بحث پدرم در مورد تفاوت فرهنگی بود، چون بالاخره ما از دو شهر مختلف بودیم اما خدا را شکر از این لحاظ هم خیلی نزدیک بودیم، پدرم چون خودش هم ورزشکار بود، دوست داشت دامادش یک ورزشکار باشد. اما بیشتر از پدرم، عموهایم مخالف بودند، هم برای سنم هم برای شغل عادل.
 
یادم است آن زمان که خواستگاری و بله برون انجام شد و خانواده عادل رفتند، چون پدرم هم یک ورزشکار بود و در این زمینه خیلی شانس به او رو نکرده بود، عموهایم می گفتند مگر ورزش هم شد شغل؟! و از این بابت به من انرژی منفی می دادند. اما خب آنها هم حق داشتند؛ هم این که از او شناخت نداشتیم، که خواهرم گفت من عادل را می شناسم و مطمئنم پسری است که می تواند سمیرا را خوشبخت کند.
 
کی زیر یک سقف رفتید؟
 
5 اسفند 84 یعنی درست روز تولدم، روز خواستگاری ما بود و مراسم بله برون هم ده اسفند برگزار شد. ما برای 6 ماه نامزد کردیم تا خانواده ها با هم آشنا شوند و خودم هم بیشتر با عادل آشنا شوم. چون در روابط دورادور، خیلی شناخت درستی حاصل نمی شود و برای همین نامزد کردیم، تا اینکه 8 شهریور 85 عقد کردیم و 25 تیر 86 زیر یک سقف رفتیم.
 
پس پروسه طولانی مدتی بوده.
 
بله. چون هم کم سن بودیم و هم باید آشنا می شدیم.
 
وارد زندگی که شدید تازه مشکلات زندگی با ورزشکار خودش را نشان داد.
 
اوایل خیلی راحت تر بود، چون عادل هنوز به تیم ملی بزرگسالان دعوت نشده بود و یک سال و نیم تا دو سال بعد دعوت شد. البته یک بار هم دو ماه قبل از عروسی دعوت شد، اما چند روز مانده به عروسی خط خورد و یک سال بعد دوباره دعوت شد. دعوت های آن موقع، هم کوتاه بود و هم اینکه زود خط می خورد و هم این همه سفرها و بازی های تدارکاتی نداشت. به همین دلیل زندگی خیلی راحت تر بود.
 
شاید فقط آن 6 ماهی که در بازی های لیگ بودند، بیشتر از هم دور بودیم. ولی من خودم را برای همه شرایطی آماده کرده بودم. چون وقتی به یک ورزشکار بله می گویی، نمی توانی بگویی من شرایطش را نمی دانستم. من همیشه سعی کردم، جلوی راهش را نگیرم و در بدترین شرایط زندگی که به او نیاز داشتم، سعی کردم وقتی با او حرف می زنم شاد و خوب باشم که نفهمد چه حالی دارم.
 
چون موفقیت عادل برایم خیلی مهم بود و از اینکه اوایل نامزدی و عقدم می شنیدم که والیبال عادل تمام شده، خیلی ناراحت بودم. بالاخره وقتی عادل را یک جورهایی به اصطلاح از پدر و مادرش تحویل گرفتم، در نوجوانان و جوانان برای شان افتخار آورده بود و دلم می خواست افتخار بزرگسالان را با من به دست بیاورد و موفق شود تا بگویند سمیرا نه اینکه جلوی راه عادل را نگرفت، بلکه برایش پله هم شد که خدا را شکر همین هم شد.
اولین رستورانی که رفتید کجا بود؟
 
اولین خاطره شیرینی که دارم این است که عادل خواهرم و یکی از اقوامم و نامزدش را برای تولدم دعوت کرد و قرار بود به یک رستوران برویم، ولی در نهایت تصمیم گرفتیم وسیله ببریم کنار رودخانه، این خاطره با اینکه رستوران نرفتم خیلی برایم شیرین بود و به دلچسب ترین کادوی تولدم تبدیل شد. هم اینکه عادل تولدم را فراموش نکرده بود و هم اینکه عزیزانم کنارم بودند و خیلی هم خوش گذشت.
 
و اولین هدیه ای که از عادل گرفتید؟
 
عادل برای والیبال خودش یک کتونی مارک نایک خرید، من خوشم آمد و گفتم چه کتونی خوشگلی! اولین نامزدی بود، دو روز بعد دیدم مثل آن کتونی را با سایز پای من خریده بود. شاید به لحاظ مالی یک هدیه خیلی بزرگ نبود، ولی بزرگ ترین هدیه ای بود که من از عادل گرفتم و برایم خیلی دلچسب بود که تا از چیزی خوشم آمد، آن را برایم تهیه کرد.
 امیدوارم خوشتون اومده باشه......
کافی شاپ...
ما را در سایت کافی شاپ دنبال می کنید

برچسب : عادل غلامی,عادل غلامی اینستاگرام,عادل غلامی و همسرش,عادل غلامی وهمسرش سمیرا,عادل غلامی با همسرش,عادل غلامی والیبال,عادل غلامی بیوگرافی,عادل غلامی و سمیرا نایبی,عادل غلامی instagram,عادل غلامی عکس, نویسنده : vollyball-ahoo78o بازدید : 38 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 19:16